«مبانی قرآنی ـ فلسفی الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت»
دکتر سلیمان خاکبان
(عضو هیأت علمی دانشگاه قم)
عنوان بحث «مبانی قرآنی ـ فلسفی الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت» است که به عنوان یکی از شاخصهها و مؤلفههای تمدن نوین اسلامی مطرح است.
این بحث در واقع در مقام تبیین این موضوع است که اگر آرمان نهایی ما در این انقلاب و نظام، تولید و ساخت تمدن نوین اسلامی است، این تمدن، پیشنیاز، شاخصه و مؤلفههایی دارد که یکی از آنها همین الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت است و پرداختن به بحثِ الگو از این جهت است که اگر قرار است شما تمدن اسلامی را به صورت نسخهای جدید و به عنوان یک مدل و نمونة جدید در جهان پیاده کنید بدین معنا که تمامی کشورهای اسلامی با هم همفکری و همکاری کنند تا برای یک بار دیگر تمدن اسلامی به صورت فراگیر در تمام کشورهای اسلامی تحقق پیدا کند؛ البته این مهم، مقدمات و پیشنیازهایی دارد که یکی از آن مقدّمات این است که در کشورمان ـ که ایرانِ انقلابی و اسلامی هست و ایران اسلامی این فرصت و قدرت را پیدا کرده که آرمانهای اسلام را در جامعة خود تحقق ببخشد ـ باید روی جامعة خود به عنوان یک مدل کوچک و الگو و نمونه برای توسعه و گسترش تمدن اسلامی سرمایهگذاری کنیم.
بنابراین اگر قرار است تمدن اسلامی به صورت جدید و نو در جهان تحقق پیدا کند ـ که إن شاء ا... چنین خواهد شد ـ شاخصه، مؤلّفه و پیشنیازی دارد و آن این است که ما در ایران الگویی کوچک و نمونه از آن الگوی تمدن اسلامی را بازسازی، تولید و پیاده کنیم که این الگوی نمونه و کوچک از تمدن اسلامی را «الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت» نام نهادهایم. البته خود این بحث، پیشنیاز کوچکتری دارد و آن این است که ما بتوانیم آرمانهای انقلاب و نظام را که همان آرمانهای اسلام ناب است در قالب یک شهر ـ نه در کلّ کشور ـ پیاده کنیم. به همین جهت عدهای از دغدغهمندان این حوزه، روی این بحث کار میکنند و تلاش آنها بر این است که نظریهپردازی و مدلسازی کنند.
خلاصه اینکه در این بحث حلقههایی به صورت زنجیر وجود دارد که باید رعایت شود. اگر هدفمان بازتولید یا تولید نسخة جدیدی از تمدن اسلامی در سطح جهان اسلام در عرصة نظام بینالملل است و این خود به لطف خدا زمینه و الگویی برای جذب بقیة جهان خواهد شد و تمام مجموعه هم إن شاء ا... مقدمه برای زمینهسازی ظهور خواهد شد؛ اگر هدف ما چنین است برای اینکه به آن مدل برسیم باید مدل کوچکتر آن به عنوان الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت در کشور خودمان پیاده و اجرا کنیم و باز برای دستیابی به آن الگو، ضروری است مدل کوچکتر آن را در قالب یک شهر طراحی، مهندسی، مدیریت و اجرا کنیم تا الگویی برای سایر شهرها شده و همگی آن آرمانهای مورد نظر را بشناسند و دریابند و به تدریج خود را براساس آن مدل و الگو بازسازی کنند.
این عصاره و خلاصة چارچون اصلی فکر و اندیشة اینجانب در این بحث و نیز آرمان و مطالبة انقلاب و نظام است.
چالشهای پیشروی انقلاب و نظام اسلامی:
اگر بخواهیم به چنین امری دست پیدا کنیم نیازمند تئوری قوی و منسجم هستیم. انقلاب و نظام ما مثل همة انقلابها و نظامهای دیگر با دو چالش کلیدی و اصلی مواجه است:
1ـ چالش نظری و تئوریک
2ـ چالش کارآمدی
ما در هر دو زمینه با مشکل مواجه هستیم و اینجانب در حدّ درک و توان خود و با توجه به امکانات و فرصتی که داشتم سعی کردم به نیاز تئوریک نظام و انقلاب بپردازیم و نظریهپردازی کنم. تئوری بنده سه بخش دارد که بخش دوم آن که مسئلة «پیشرفت» است در این جلسه بررسی میشود و بخش اول آن که مسئلة «سعادت فردی» بود در جلسات قبل در این پژوهشگاه به بحث گذاشته شد.
چالش تئوریک :
در رابطه با مشکل و چالش تئوریک و کارآمدی نظام به دو فرمایش مقام معظم رهبری استناد میکنم؛ البته قبل از آن به سخنی از امیر بیان، امیرالمؤمنین علی (ع) اشاره میکنیم، آنجا که میفرماید: «یا کُمیل، ما من حرکةٍ إلاّ و أنت محتاجٌ فیها إلی معرفة ـ تحف العقول/ ص3171 : ای کمیل، هیچ اقدام، حرکت و تحوّلی نیست الا اینکه به شدّت به یک چارچوب فکری و معرفتی نیاز دارد.
براساس این کلام نورانی، ابتدا اندیشه و سپس عمل است. این نکتة کلیدی است که هم معقول است و هم فرمایش معصوم (ع) است و همین بیان مبنای کار ماست؛ هرچند عدهای با این مخالفند و قائل به عکس این مطلب هستند و معتقدند که باید کار را شروع کرد و بعد بقیّه دنبال خواهند کرد ولی مطلب صحیح براساس تعالیم معصومین (ع) که در احادیث آمده است این است که باید ابتدا فکر کرد و به اندیشه رسید و برنامه داشت و سپس اقدام کرد. بنای ما در این بحث هم همین مبنا است و قرار است در چارچوب آنچه که عقلای تاریخ و معصومین (ع) مطرح کردهاند و امروز هم رهبری معظم انقلاب بر آن تأکید دارند، حرکت کنیم. البته به این نکته هم باید توجه داشت که بین اندیشه و فکر و اقدام و عمل، رابطة رفت و برگشتی وجود دارد و از این نکته غافل نیستیم و نمیخواهیم بگوئیم فقط باید در یک فضای ذهنی حرکت کرد و معتقدیم آن اقدامی که میخواهیم انجام بدهیم حتماً باید پشتوانة تئوریک و فکری داشته باشد.
رهبر معظم انقلاب دربارة نیاز تئوریک انقلاب و نظام فرمایش مهمی دارند، آنجا که میفرمایند:
این انقلاب با این عظمت و أبعاد و آثار علمی، از لحاظ ارائة مبانی فکری خودش یکی از ضعیفترین و کمکارترین انقلابها و بلکه تحوّلات دنیاست.
ما باید این را به عنوان ضعف جدّی بپذیریم و کسانی هم که مسئول این ضعف هستند دو نهاد کلیدی حوزه و دانشگاه میباشند. این دو نهاد به عنوان مغز متفکّر جامعه وظیفه داشتند و مسئول بودند که به صورت جدّی وارد کار شده و تلاش کنند این کمبود و نیاز را جبران کنند.
البته این بدان معنا نیست که نیروهای حوزوی و دانشگاهی ما به صورت فردی تلاشی انجام ندادند؛ بلکه براساس فرمایش اخیر مقام معظم رهبری که بحث آتش به اختیار را مطرح کردند، عدهای از افراد دلسوز و انقلابی بدون هرگونه جنجال و هیاهویی با حرکت انقلابی و جهادی خود و در خلوت و سکوت خویش بدون ادّعا و هرگونه حمایتی در راستای آرمانهای کلیدی و بزرگ انقلاب و نظام و براساس تکلیف شرعی، اخلاقی و انقلابی و نیز مطالبات مقام معظم رهبری کارهایی را انجام دادهاند؛ ولی سخن بر سر این است نهادهای مسئول وظایف خود را به خوبی انجام ندادهاند تا جایی که خود مقام معظم رهبری مجبور میشود وارد گود شده و دست به تأسیس نهادهایی به عنوان پشتوانة تئوریک انقلاب و نظام بزنند که از جملة این مراکز، مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی است که توسط ایشان تأسیس شده و در حوزة مذکور تلاش میکند و بدین ترتیب بار حوزه و دانشگاه را به دوش میکشد. یکی دیگر از مراکز تأسیسی از سوی معظمله هم مرکز «الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت» است که به دلیل کمکاریهای صورت گرفته در این حوزه، انجام شده است. به خاطر همین کمکاریهاست که شاهد هستیم عدهای از نیروهای اول انقلاب که در صف مقدّم مقابله با مارکسیسم، لیبرالیسم و ... بودند و در سنگر دفاع از انقلاب و نظام زحمت کشیدند دچار ریزش شدند، چون از نظر تئوریک اشباع و ارضا نمیشوند و پاسخ سئوالها و شبهاتی که برای آنها بهوجود میآید، دریافت نمیکنند.
باید توجه داشت که کلّیت این سخن که گاهی گفته میشود که انقلاب و نظام جمهوری اسلامی مشکل تئوریک دارد و هنوز تئوری درخوری ندارد، قابل قبول نیست و پاسخ ما این است که اگر تئوری و نظریه نداشتیم انقلاب اصلاً پیروز نمیشد. امثال شهید مطهری، شهید بهشتی، علامه طباطبایی، خود امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری و ... سالها تلاش کردند و کار نظری و تئوریک انجام دادند و فرمایش مقام معظم رهبری که میفرمایند متناسب با نیاز نظام و انقلاب و در شأن و اندازة آن، کار تئوریک و نظری نشده است، منظور این نیست که اصلاً کاری نشده است بلکه فعالیت و تلاش صورت گرفته است اما کارهایی که منضبط، منسجم، سازمان یافته، به هنگام و بهروز باشد بهطوری که وقتی سئوالی برای کسی پیش آمد بتوان چند منبع مشخص و مستدلّ و راهگشا به او معرفی کرد، کمتر انجام شده است. پس نباید این فرمایش ایشان را در فضای صفر و صد دید و تا گفته میشود کاری صورت نگرفته است، گفته شود پس این همه تلاشها چیست؟ خطاب سخن ما نهادهای کلیدی و اصلی هستند که وظیفة آنها بوده که دفاع تئوریک قوی، مستند و مکتوب از انقلاب و نظام داشته باشند و ما در این زمینهها ضعفهای جدّی و ساختاری داریم. ولی همانگونه که گفته شد افرادی بوده و هستند که منتظر اقدامات نهادها و دستگاههای مربوط نبوده و نیستند بلکه خود، تکلیف را تشخیص داده و به موقع وارد عمل شده و میشوند. این موضوع در بُعد تئوریک و نظری انقلاب و نظام بود.
چالش عملی و کارآمدی
چالش دوم در حوزة عملی و کارآمدی است. باز فرمایش مقام معظم رهبری در این زمینه این است که میفرمایند:
امروز ما حکومت و کشور را اداره میکنیم امام این ادارة امروز ما با ناشیگری و بیاطلاعی و عدم تجربه و ندانستن اسلام در بسیاری از موارد همراه است.
رهبری معظم انقلاب در اینجا هم خاضعانه و متواضعانه وارد گرد شده و چنین فرمودهاند اما ما اینجا وظیفة خود میدانیم که شخص رهبری را از این داوری و قضاوت استثناء کنیم. گرچه ایشان متواضعانه میفرمایند: «امروز ما ....»؛ اما این امر، متوجه غیرِ خود ایشان یعنی بقیة حاکمیّت و نظام است.
به اعتقاد بنده، رهبری دو شأن و وظیفة کلیدی و اصلی دارد که عبارتند از : ارایة طریق و ایصال به مطلوب.
وقتی گفته میشود: «رهبری»، کار اصلی رهبری، «هدایت» است و «هدایت» دارای دو معنای ارائة طریق و ایصال إلی المطلوب است.
اما در باب ارائة طریق سخن ما در ارزیابی عملکرد رهبری این است که رهبری معظم انقلاب در این بخش سنگ تمام گذاشته است و وظیفه و تکلیف خود را به بهترین وجه انجام داده است؛ هم در حوزة مسایل فرهنگی، هم در حوزة مسایل اقتصادی، هم در حوزة مسایل سیاسی، هم در حوزة مسایل داخلی و هم مسایل خارجی، هم مسایل مربوط به حوزهها و هم دانشگاهها و ... بهترین رهنمودها را داشتهها و بهترین و متقنترین سندها و دستورالعملها را ابلاغ فرمودهاند. لذا ما از این باب، نعمت بسیار بزرگی داریم که باید قدردان چنین نعمت بزرگی (رهبری آگاه، باهوش، مقتدر و بهروز) باشیم.
اما در باب ایصال إلی المطلوب هم باید گفت که در این بخش هم آن دسته وظایف و فعالیتهایی که صفر تا صد آنها در دست خود رهبر است باز کشور و برنامهریزیها در بهترین وضعیت است که یک نمونة آن مسئلة امنیّت است. همگی واقفیم که در بحث امنیّت ، امروز کشور ایران در سطح منطقه و نظام بینالملل زبانزد است و این مهم محقق نشده است جز با تدبیر، راهنمایی و هدایتهای مقام معظم رهبری؛ چرا که نهادهایی در این بخش در اختیار رهبری قرار گرفته و خود ایشان مستقیماً برنامهریزی، نظارت و هدایت کرده و میکند، از این رو از این بُعد کشور در یک وضعیت ایدهآلی قرار دارد. اما در سایر بخشها مثل اقتصاد و ... که تمام و کمال در دست رهبری نظام نیست و نهادهای گوناگون متکفّل این امور هستند، خلل و ضعفهایی مشاهده میشود. البته وظیفة رهبری در این موارد، ارائه طریق است و به أحسن وجه ارائه طریق کردهاند و جالبتر هم این است که در بحث اقتصاد مقاومتی که از مسایل بنیادینی است که در عرصة اقتصاد کشور، چند سالی است معظمله بر آن تأکید میورزند، رهبری معظم انقلاب در جلسهای یکایک مسئولان نظام و حاکمیت را جمع کرده و در آن جلسه همچون یک استاد و معلّم توانمند و دلسوز، تمامی آنها را توجیه کردند، در حالیکه شاید نیاز و ضرورتی نبود؛ چون روی سندِ مربوطه به دقت کار شده و ابلاغ هم شده بود و همگی موظّف و مسئول اجرای آن بودند، ولی با همة این دقتها و تاکیدها وقتی به بازخورد کار و خروجی آن نظر کنیم، ارزیابیها نشان میدهد که گاهی نهتنها در مسیر سیاستها و برنامهها حرکت نشده است بلکه از آن فاصله هم گرفتهایم. اینجا مشکل در عدم تبعیّت از رهبری است. اگر رهبر، امام علی (ع) هم باشد ولی ما تابع نباشیم و هر کسی کار خودش را انجام بدهد از دست رهبر چه کاری ساخته است. لازم نیست برای دفاع و حمایت از رهبری فقط به این بسنده شود که مثلاً آیت ا... بهجت و دیگران دربارة ایشان چه فرمودند یا فرازهایی از رهنمودهای ایشان به صورت تابلو در مراکز مختلف نصب گردد، هر چند اینها هم خوب است اما کافی نیست و باید روی اندیشهها، افکار و ایدههای رهبری تمرکز کنیم و سعی کنیم آنها را تئوریزه و عملیاتی کنیم، سازمانهای متناسب با آنها ایجاد و مدیران و نیروهای متناسب با تحقق آن آرمانها را تربیت کرده و به بدنة انقلاب و نظام تزریق کنیم.
خلاصه اینکه ما معتقدیم در مسیر هدایت و راهنمایی کشتی انقلاب اسلامی، رهبری معظم انقلاب در دو جهت ارایة طریق و ایصال به مطلوب سنگ تمام گذاشتهاند و در جاهایی که تمام ابزارها در اختیار ایشان بوده است توفیقات کاملی حاصل شده است.
راهکارهای حلّ مشکلات تئوریک و کارآمدی انقلاب و نظام
در بخش تئوریسازی و پشتیبانی تئوریک نظام و انقلاب بیشتر نخبگان جامعه مخاطب ما هستند چون نخبگان جامعه باید به یک ایده و اندیشه و یک نظام دل بدهند و تعلّق خاطر داشته باشند و وقتی اینها تعلّق خاطر پیدا میکنند که از نظر فکری، اعتقادی و منطقی آن را پذیرفته باشند و توجیه شده باشند. در حال حاضر در بخش نخبگانی کمکاریهایی صورت گرفته است که نتیجة آن بعضاً بریدن برخی از نیروهای نخبگانی از نظر فکری و تمایل به تئوریها و نظریههای غیرانقلابی است. تودههای مردم هم دغدغة کارآمدی و مشکل معیشت و کار و ... دارند. بعد از گذشت چهل سال از انقلاب اسلامی هنوز نتوانستیم نظریة مترقّی ولایت مطلقة فقیه را با همة أبعاد و جوانب ترقّیخواهانة آن به درستی در جامعه (در سطوح مختلف جامعه) تبیین کنیم. انسان وقتی ملاحظه میکند این همة فرصت، امکانات، ظرفیتهایی که در اختیار داشته و داریم که میتوانیم با آنها دنیا را اداره کنیم ولی به جایی میرسیم که خود دچار فقر تئوریک در حوزة نظریهپردازی و کارآمدی هستیم که این دو ضعف خود پیامدهایی هم در پی دارد.
برای پاسخ به مشکل تئوریک نظام و انقلاب، تئوری سهشاخهای تولید کردهایم که به آن اشاره خواهد شد:
ما مدّعی و معتقدیم که انسانها در بُعد فردی دنبال خوشبختی و سعادت و در بُعد اجتماعی هم به دنبال پیشرفت و ترقّی و توسعه هستند. (به این جملات کلیدی باید دقّت کرد، آن را بررسی کرد و اگر درست بود آن را تقویت و تلاش کرد تا فراگیر شود.)
این تئوری ما سه شاخهای است: یک شاخة آن تحت عنوان سعادت فردی است در صدد تبیین این امر است که انسانها بدون استثناء دنبال خوشبختی و سعادتند اما چون تلقّی درستی از خوشبختی و سعادت ندارند تبدیل به .... میشوند و اگر تلقّی و تفسیر درستی از سعادت داشته باشند تبدیل به شهید حججیها میشوند. پس این تئوری در گام اول میخواهد به این نکته رهنمون شود که سعادت چیست و چگونه میتوان به آن رسید. (این بحث در جلسات قبلی در همین پژوهشگاه مطرح شد و دوستان زحمت کشیدند و متن آن را پیاده و ویرایش کردند و در کانال میز معارف به اشتراک گذاشتند)
شاخة دوم این تئوری، بحث پیشرفت اجتماعی است. سخن ما در این بخش هم این است که همة انسانها در بعد اجتماعی، در هر کشوری که هستند علاقمندند که کشور و جامعة آنها ، جامعة پیشرفتهای باشد و این هم امر مسلّمی است اما گرفتاری اینجاست که تلقّی و بینش درستی از پیشرفت ندارند. در شرایط کنونی و فضای امروز، جهان مدرن، تئوری در باب توسعه ارائه داده و آن را اجرایی کرده است و مدّعی، تمدن برتر و توسعهیافتگی است. جهان مدرن تمامی کشورهای جهان را به سه گروه توسعهیافته و مترقّی، در حال توسعه و توسعهنیافته تقسیم کرده است. چند کشور معدود خود را بهطور مسلّم جزء کشورهای توسعهیافته و مترقّی قرار دادهاند و کشور ما را ـ اگر بخواهند امتیازی بدهند ـ جزء کشورهای در حال توسعه قلمداد میکنند و بقیة کشورها را هم به همین ترتیب تقسیم کردهاند.
یکی از سئوالات آنها از ما در این حوزه این است که دستاورد انقلاب شما چیست و پاسخ ما این است که از بزرگترین دستاوردهای انقلاب ما همین است که آمدیم بگوئیم آنچه را که شما به عنوان توسعه در جهان مطرح کردهاید، توسعه و پیشرفت حقیقی نیست بلکه شبه توسعه و سراب است. انقلاب ما چنین ادعای بزرگی را در این عرصه دارد؛ زیرا شعار آن «نه شرقی نه غربی» است؛ پس باید بتوانیم یک تئوری بسیار قوی در اینجا ارایه کنیم و این بحث ما در صدد تبیین همین موضوع است. این هم شاخة دوم نظریة ما بود.
بخش سوم تئوری و نظریة ما مربوط به کمّ و کیف ادارة جامعه است؛ یعنی اگر فرض کنیم در بُعد فردی، آحاد مردم ایران فهمیدند که سعادت و خوشبختی چیست و نیز اگر فرض کنیم یکایک ملت ایران دریافتند که توسعه و پیشرفت مورد نظر غرب، توسعة حقیقی نیست بلکه توسعه و پیشرفت واقعی آن است که امام خمینی (ره)، شهید مطهری، مقام معظم رهبری و ... در پرتو تعالیم دین و قرآن و اهل بیت (ع) میگویند، برفرض قبول این دو بخش و فهم کامل نخبگان و تودهها از آن، بحث بعدی این است که چگونه قرار است ما جامعه را اداره کنیم و سبک مدیریت و شیوة ادارة جامعه چگونه باید باشد. غربیها اینجا تِز و تئوری دارند و قائلند براساس نظریه و مدل لیبرال دموکراسی، جامعه را اداره میکنند ولی ما در این نظریه مدّعی هستیم و معتقدیم که میخواهیم براساس نظریة مترقّی ولایت مطلقة فقیه جامعه را اداره کنیم.
بدین ترتیب روشن شد که در این تئوری، ما سه نظریة خُرد داریم که از ترکیب و تجمیع آنها، یک کلان نظریه و اَبَر نظریه شکل گرفته است تحت عنوان «نظریة سعادت فردی و پیشرفت اجتماعی در پرتو الگوی نوین مرجعیّت و رهبری».
انقلاب اسلامی ما به شدّت به یک تئوری مادر نیاز دارد. البته ما تئوریها و نظریههای خرد نیاز داریم اما این تئوریهای خرد باید با هم تجمیع شوند و یک کلان تئوری و نظریه تولید کنند؛ چون ما مدّعی ارایة یک مکتب أصیل برای ادارة جامعه هستیم و طبعاً مکتب مکتب هم اجزاء و عناصر گوناگون دارد.
اینکه مقدمة بحث اصلی طولانی شد از این جهت بود که برای ایجاد تصویر و تصوّر شفاف برای مخاطب از اصل نیاز انقلاب و نظام و توجه کامل به این ایده و تئوری که قرار است توضیح داده شود، گریزی نبود از اینکه به صورت کلان، انقلاب و نظام، آسیبشناسی تئوریک بشود و سپس این تئوری کلان، اصلی و کلیدی ـ ولو در حدّ ارائة سرفصلهای آن ـ تقدیم شود.
تا اینجا اصل ادّعای ما مطرح شد که ارایة نظریه تئوری برای انقلاب و نظام بود و گفتیم این نظریه، سرشاخه دارد و در این جلسة شاخة پیشرفت اجتماعی توضیح داده خواهد شد.
سخن ما در باب پیشرفت این است که جوامع بدون استثنا دوستدار ترقّی، پیشرفت و توسعه هستند اما اکثر جوامع یا اساساً چیستی توسعه و پیشرفت فکر و مطالعه نمیکنند مانند کشورهای به اصطلاح عقبمانده یا پس از فکر و مطالعه، به نتیجه و تلقّی درستی از پیشرفت نمیرسند مانند کشورهای به اصطلاح توسعه یافته؛ از اینرو سرمایههای خود را صرف اموری میکنند که معلوم نیست درست باشد. پس باز به حکم عقل لازم است جوامع ـ بهویژه عقلای آنها و بالأخصّ نخبگانِ عقلاء ـ بخشی از سرمایههای خود را صرف شناخت چیستی توسعه و ترقّی و پیشرفت کنند.
توسعه یا پیشرفت یا ترقی چیست؟
هرچند مقام معظم رهبری تأکید دارند که واژة «توسعه» بهکار برده نشود و از واژة «پیشرفت» استفاده شود و این فرمایش ایشان هم کاملاً درست، دقیق و بجا است؛ چون واژهها بار معنایی خود را دارند و قرار است ما براساس انقلاب اسلامی و نظام دینی یک اصطلاح و واژة جدیدی را جایگزین آن کنیم که گرفتار آن بار معنایی و لوازم آن نشویم؛ اما در این بحث ما از این موضوع عبور میکنیم و درگیر بحثهای لغو نمیشویم و هر یک از این واژهها که گفته شود در واقع دنبال این امر هستیم که تعریفی از این موضوع داشته باشیم به اینکه کسی که از ترقّی یا توسعه یا پیشرفت سخن میگوید، به چه معناست و اساساً ترقی و پیشرفت و توسعه چیست.
ممکن است در اینجا تعاریف مختلفی مطرح شود نظیر «رشد همهجانبه در عرصه سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و حرکت از وضع موجود به وضع مطلوب»، «رشد مادی و معنوی» و ... . البته بعضی از این تعاریف، دوری است زیرا رشد و پیشرفت و ترقی یکی است و منظور از رشد معلوم نیست در بُعد کمّی یا کیفی است و ... اما تعریفی که ما در این تئوری و نظریه برای توسعه یا پیشرفت و یا ترقی ارائه میدهیم عبارت است از: «توانایی پاسخ به نیازها». بنابراین هر فرد یا خانواده و یا جامعهای که بتواند به نیازهای خود پاسخ بدهد، توسعه یافته، پیشرفته و مترقی است . در این تعریف، بحث را از جاهای بسیار ساده و بدیهیات شروع میکنیم در عین اینکه مطلب بسیار فنّی هم هست (اگر در منابع و کتب مربوط به توسعه و پیشرفت جستجو شود تعریف توسعه و پیشرفت به این شفافیت و وضوح و در عین حال قوی و مستدلّ که ما در تعریف خود ارایه کردیم، دیده نمیشود). براساس تعریف فوق ـ که تا اینجا به صورت حداقلی و بدون قیود و شرایط لازم ارایه شد ـ هر فرد و خانواده و جامعهای که بتواند بهتر به نیازهای خویش پاسخ بدهد، توسعهیافتهتر، پیشرفتهتر و مترقّیتر است، به عنوان مثال جامعة ما نیازمند سیستم حمل و نقل است و سعی کرده است این نیاز را برآورده کند و ما امروز سیستم حمل و نقل داریم. پس میتوان گفت جامعة ما در این زمینه پیشرفته است. اما وقتی سیستم حمل و نقل جامعة خود را با سیستم حمل و نقل آلمان مقایسه میکنیم آنها در این زمینه قویتر و پیشرفتهتر هستند و به این نیاز خود بهتر از ما پاسخ دادهاند.
اما سئوال اصل این است که آیا در مجموع، غرب، توسعهیافته، پیشرفته و مترقی است؟
عدّهای قائلند غرب، توسعهیافته و پیشرفته و مترقی است و حتی پیشرفتهترین و مترقیترین هم هست. لذا انقلاب ما یک حرکت بیهودهای بود که باعث عقبماندگی ایران شد و راه درست آن بود که دولت شاه استمرار پیدا میکرد تا به تدریج کشور ما هم در ردیف کشورهایی مثل ژاپن و کره جنوبی و ... قرار میگرفت و اگر این کار شده بود وضع کشور ما خیلی بهتر از این وضعیت فعلی بود. این یک تئوری و نظریهای است که معتقد است غرب، پیشرفته است و الگو و مدل برای ماست.
در مقابل هم عدهای قائلند که غرب نه تنها توسعهیافته و پیشرفته و مترقی نیست بلکه گرفتار توحّش است. لذا این دسته از تمدن جدید غرب و مدرنیته به عنوان جاهلیّت مدرن یاد میکنند. این دو نظریه و تئوری در باب توسعهیافتگی و عدم ترقی غرب است.
اما جواب سومی هم وجود دارد و آن جوابی است که ما داریم و آن این است که ما نه میگوئیم غرب، نماد توسعهیافتگی، ترقی و پیشرفت است و نه مثل گروه دوم قائلیم که در غرب خبری نیست و تماماً نماد توحّش و عقبماندگی است؛ بلکه معقتدیم اگر ما آن تعریف از توسعه را پذیرفتیم که توسعه و پیشرفت، یعنی: «توانایی پاسخ به نیازها»؛ اینجا ابتدا بایستی لیستی از نیازها را احصا و شناسایی کنیم و سپس ببینیم بشر چه نیازهایی دارد. از اینرو در آن حوزههایی که غرب توانسته به نیازهای جامعة بشری جواب بدهد خواهیم گفت در آن حوزهها پیشرفته و مترقی است و در حوزههایی که توفیق نداشته، میگوئیم عقبمانده است. در مورد ما هم همین مطلب صادق است به این بیان که در حوزههایی که توانستهایم به نیازهای جامعه پاسخ بدهیم، در آن حوزهها پیشرفته هستیم و در مواردی که نتوانسته باشیم جواب بدهیم، عقب مانده هستیم.
منتها نکتة اساسی در این تعریف و تئوری ما این است که در مجموع آن جامعهای پیشرفته است که بتواند پاسخ همهجانبه و متوازن به نیازهای صادق افراد جامعة خود بدهد. بنابراین آن تعریف اولیهای که از توسعه و پیشرفت ارایه دادیم که توسعه، ترقی و پیشرفت، یعنی: «توانایی پاسخ به نیازها»، این تعریف به عنوان کف توسعه و پیشرفت است و تعریف اخیری که ارایه شد ـ توانایی پاسخ همهجانبه و متوازن به نیازهای صادق افراد جامعه ـ در واقع سقف پیشرفت و ترقی است.
معیارهای تشخیص نیازهای صادق و کاذب :
سه معیار برای تشخیص این دو دسته نیاز وجود دارد:
1. آن چیزهایی که انسان احساس نیاز به آن میکند ولی به اصل حیات او آسیب میزند، یعنی موجب مرگ او میشود، این نیاز کاذب است.
2. آن دسته از نیازهایی که انسان احساس نیاز به آن میکند ولی به سلامتی او آسیب میزند هرچند که به حیات انسانی آسیب نمیرساند. باز این نیاز هم از دستة نیازهای کاذب است.
3. دسته سوم نیازهایی است که هر چند انسان به آنها احساس نیاز دارد ولی مانع رشد او میشود گرچه به حیات و سلامتی او هم آسیب نرسانند. این نیازها نیز جزء نیازهای کاذب است.
بنابراین تعریف نهایی ما برای توسعه، پیشرفت و ترقی حقیقی عبارت است از : توانایی پاسخ همهجانبه و متوازن به نیازهای صادق افراد جامعه.
در توضیح مطلب باید بگوئیم ما سه تیپ نیاز داریم:
1. نیازهای حیوانی: آن دسته نیازهایی هستند که بین انسان و حیوان مشترک است مثل خوراک، مسکن، پوشاک و ...
2. نیازهای انسانی: آن دسته نیازهایی هستند که بین همة انسانها، فارغ از اعتقادات و تفکّرات آنها ـ اعمّ از مؤمن یا کافر، مسلمان یا مسیحی و ... ـ مشترک است مثل نیاز به آزادی اندیشه، بیان و عقیده و ... بهطور طبیعی همة انسانها دوست دارند آزادانه فکر کنند و ترس و نگرانی نداشته باشند، بهراحتی نتیجة فکر و اندیشة خود را بیان کنند، آزادانه بتوانند عقیدة خاصی را انتخاب کنند، سبک زندگی خود را خود انتخاب کنند و هیچ دلهره و نگرانی در این زمینه نداشته باشند؛ و نظایر آنها از دیگر نیازها این حوزه که همگی جزء مطالبات و نیازهای انسانی است از قبیل: عدالت (سیاسی، اقتصادی، قضایی و ...) ، میل به احترام، میل به محبّت و ...
3. نیازهای متعالی که آنها را نیازهای فلسفی و عرفانی نام گذاشتهایم. مثل پاسخ به شش سئوال اصلی و حیاتی: «من کیستم؟»، «از کجا آمدهام؟»، «در کجا هستم؟»، «به کجا میروم؟»، «هدف از این آمدن و رفتن چیست؟» و «چگونه باید بروم؟». اینها مسائلی است که ذهن انسان را به خود مشغول ساخته و پاسخ به آنها به زندگی انسان معنا میبخشد. اینها نیازهای متعالی انسان است. البته در کنار اینها یکسری نیازهای عرفانی هم هست، یعنی انسان دوست دارد آنچه را که با عقل و اندیشه دریافته است با چشم هم مشاهده کند مثل حضرت ابراهیم (ع) آنجا که به خداوند عرضه داشت: (رَبِّ أرِنی کَیفَ تُحییِ الْمَوتَی). این درخواست حضرت ابراهیم (ع) در واقع بیانگر آن عطش عرفانی بشر است که به آنچه که میداند و میفهمد، قانع نیست بلکه دوست دارد یک پلّه بالاتر را تجربه کند که همان مکاشفه و مشاهده است.
بعد از تعریفی که برای توسعه و پیشرفت ارایه شد، نقد ما به غرب و جهان مدرن این است که به آنها میگوئیم که شما توسعه را بهگونهای تعریف کردید که به نیازهای متعالی بشر توجّهی نمیشود و صرفاً به نیازهای حیوانی و انسانی بشر توجه شده است؛ لذا ضریب جینی که یکی از شاخصههای توسعه است، تعبیر دیگری از عدالت اقتصادی، یعنی: کاهش شکاف طبقاتی است که جزء نیازهای انسانی است.
در این بحث وقتی از غرب و جهان مدرن صحبت میشود، منظور همان بعد و شاخة علمی، تئوریک و نظری غرب و نوع دوستان و انساندوستان آن است، نه شاخة استکباری آن. جهان مدرن دو شاخه میشود: شاخة علمی و تئوریک و شاخة استکباری؛ و ما هم چالش تئوریک با اندیشمندان غرب داریم و هم چالش سیاسی با مستکبران آن که البته شاخة استکباری جهان غرب از مباحث تئوریک هم نهایت استفاده و بهرهبرداری را برای مقابله با نظام و انقلاب ما میکنند مثل موضوع حقوق بشر.
در هر حال، سخن ما با جهان غرب بر سر این است که بر اساس تئوری که در باب توسعه ارایه دادند عمدتاً خروجیهای آنها گزارشهایی است که در باب توسعة انسانی هر ساله منتشر میشود. این گزارشها هم بر اساس شاخصههایی است که آنها از توسعه دارند و شامل نیازهای حیوانی و انسانی است و نیازهای متعالی به کلی مورد غفلت است. این تعریف از نظر ما ناقص و اشتباه است و این نقص، ریشة همة آسیبها به بشریّت است، مطلبی که در نامة امام خمینی (ره) به گورباچف مورد تأکید قرار گرفته و ایشان بر نیازهای متعالی بشر تأکید کرده و تذکر میدهند که نقطة آسیبپذیری هم غرب و هم شرق که هر دو را گرفتار و بدبخت کرده است همین امر است و امام (ره) روی مسئلة خدا، توحید و ... تأکید ورزیده و میفرمایند: ریشة گرفتاری شما مالکیت، اقتصاد، آزادی و ... نیست. این بدین معنا نیست که اینها مشکل نیست بلکه ریشة مشکلات و گرفتاریها نیست و ریشه آنجاست که خدا فراموش شود و خدا و مباحث مبدأ و معاد از دستة نیازهای متعالی بشر است. انسان وقتی نیاز اصلی خود که همان نیازهای متعالی است تشخیص نداد و نشناخت به وادی دنیاپرستی میافتد و مسیر سقوط را طی میکند و بعد مصداقِ این آیة شریفه قرآن میشود: (یَعلَموُنَ ظَاهِراً مِنَ الْحَیاةَ الدُّنیاَ). البته آمریکا و امثال آن رتبة اول تولید علم در جهان را دارند ولی به فرمایش قرآن (یَعلَموُنَ ظَاهِراً مِنَ الْحَیاةَ الدُّنیاَ).
علم بر دو نوع است: علوم استراتژیک و علوم غیراستراتژیک.
علوم استراتژیک، علومی هستند که روح تمدّنها و جوامع را میسازند و علوم غیراستراتژیک، جسد و جسم تمدنها را میسازند. جمهوری اسلامی، انقلاب اسلامی و جامعة ایران ما در حوزة علوم استرائژیک رتبة اول جهان را داراست و در حوزة علوم غیراسترائژیک ، آمریکا رتبة اول است ولی آنچه که حرف اول و آخر را میزند و آینده را تعیین میکند علوم استرائژیک است. بنابراین در تعیین شاخصههای ارزیابی علم و فنآوری و تعیین رتبة جمهوری اسلامی باید به این دقایق توجه داشت.
در تعریف علم هم بین ما و جهان مدرن تفاوت بنیادین است. ما چهار راه برای شناخت داریم: حسی، عقلی، قلبی و قدسی. جهان مدرن، شناخت عقلی ، قلبی و قدسی را علم نمیداند و آنها را کنار میگذارد و آنچه که علم است و به انسان کمک میکند تا به نیازهایش پاسخ دهد و مشکلاتش را حل کند فقط علم به معنای Science است و علم منحصر در این است. بزرگان ما مثل امام خمینی (ره) در نامه به گورباچف ، علامه طباطبایی در اصول فلسفه و روش رئالیسم و المیزان و شهید مطهری تلاش میکنند که این انحصار را بشکنند.
خلاصه اینکه بحث ما با غربِ فکری این است که تعریف شما از توسعه و پیشرفت، ناقص است و تعریف دقیق و صحیح توسعه همان است که ما گفتیم، یعنی: پاسخ همه جانبه به همة نیازهای صادق، و نیازها هم شامل نیازهای حیوانی، انسانی و متعالی است و حال آنکه غرب در بهترین حالت باید گفت که نیازهای متعالی را از قلم انداخته و وقتی بشر را به حال خود رها کنید در دام نیازهای حیوانی میافتد و تمام استعدادها و ظرفیتهایش در آن بخش هزینه میشود و با غفلت از نیازهای انسانی و متعالی، بشریت در دام دنیاپرستی میافتد که آغاز ضلالت و گمراهی و بدبختی است . تئوری توسعة غربی نمیتواند پاسخگوی نیازهای بشر باشد و با آن تئوری به بُنبست میرسد. |